شبه نقاشی از نود وسه ای که جان ندارد

آچمَـــــــز

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام +همه هست و هیچ نیست جز او .. tan-dis = تندیس : هست نشان دادن ِ آنچه را که نیست گویند ..

شبه نقاشی از نود وسه ای که جان ندارد

   یک کاغذ سفید به طول تمام سیصد و پنج روز
 
در عرض ماه های ِ سال پیش ِ چشمانش  نشسته است
 
یک کلاه لبه دار نه چندان بزرگ که نیم سایه ی کوچکی دارد
 
دوست دارد صورتش را گِرد کند و ابروهای کوتاهی
 
که شیب تندی دارد را بالای ِ چشمانی خواب آلود رسم می کند
 
چشم هایش حتما مشکی ست با مژه های ریز و متراکم ِ فرخورده !
 
بینی اش سربالاست درست مثل ِ «نَه»های ِ سربالای ناظم ِ دوران ابتدایی اش
 
به دهانش فکر می کند
 
یک دهان ِ جمع و جور ولی نه، حتما دهان بزرگ و طماعی دارد
 
 
موهای کم و بیش مجعدی که از لبه های راست و چپ کلاه بیرون زده اند
 
به گردن و تنه که می رسد دوست دارد چیزی شبیه عصا یا واکر به دستانش بدهد
 
راه می رود ولی کُند ، دوست ندارد امید در بین این خطوط کمرنگ باشد
 
زیر نقاشی می نویسد ایشان جناب نود و سه هستند کلاه دارد و
 
کلاه برمی دارد و گاهی سایه می افکند
 
درست به کوتاهی گِردی صورتش است
 
شیب تند ابرویش تو را به مقصد نزدیک تر می کند
 
مژه های بلندش هم گاهی چشم  را می زند و گاهی جان می خَرَد
 
جناب نود و سه نمی تواند بِدَوَد ولی راه می رود ، نبض امید هنوز در آن می زند
 
نقاشی نود و سه را امضا می زند و آن را بین آخر اسفند و اول فروردین
 
جایی که نود و چهار مانند کسی که قرار است ارث بزرگی را تصاحب کند
 
و با چشمانی حریص پشتش خیمه زده است ، می چسباند


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |